سلام .وبتون عالیه.
اگه میشه رمان عشق درون امیرتتلو را پرنیانش را بزارید.ممنون.
پاسخ:سلام نظرلطفتونه آبجی عاطفه.این رمان 165 قسمت داره و دو فصله!!!نویسنده های این رمان به علت درخواست زیادی که بهشون شده مجبورشدن بدون وقفه بنویسن و به همین دلیل برای اینکه هرقسمت روتبدیل به فرمت های مختلف کنن وقت کافی ندارن ولی قول دادن بعدازاتمام این رمان زیبا تمام قسمت هارو بافرمت های مختلف برای ماارسال کنن وماهم برای شماکاربران عزیزقراربدیم.
نام رمان : قلبم میگه
نویسنده : .f@rnoosh. کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب (مگابایت) : ۲٫۹ (پی دی اف) – ۰٫۳ (پرنیان) – ۱٫۱ (کتابچه) – ۰٫۳ مگابایت (epub)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub
تعداد صفحات : ۳۶۷
خلاصه داستان :
نسیم افـشار ، تنهــا دختر خانواده افشــار ، یــه دختــر شــر و شیطون که زمین و زمــان رو به کمک دوستـاش بهــم میریزه…
نقشه کشی برای حالگیری و شیطــنت جزو دائمی برنامه اش به حســاب میــاد…
ماکــان افشـار ، یکی از سرد ترین و مغــرور ترین افراد خانواده افشــار ، کســی که بــا یــه من عسل هم نمیشه نوش جانش کرد…
طی یـک سفر خانوادگی این دو نفر مجبور میشن همدیـگر رو تحمــل کنن… با تمــام یک دندگی هــا و لجبازی هاشون… با تمام حرص خوردن هـا و کل کل هــاشون… آیـــا واقـعا میتونن همدیــگر رو تحمل کنن؟ و اینکــه آیا این سفر به خوبی و خوشی به پایــان میرســه؟!
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)
پسورد : www.98ia.com
منبع : wWw.98iA.Com
با تشکر از .f@rnoosh. عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)
قسمتی از متن رمان :
ساعت قرمز رنگ دایره ای روی عسلی کنار تختم دیلینگ دیلینگ زنگ میزدخیلی خسته بودم اونقدری که هر کی نمیدونست فکر میکرد کوه کندم!
به هزار و یک مصیبت از جام بلند شدم و چشمامو بادستام مالیدم به ساعت خیره شدم؛عقربه های روی صفحه ساعت ۵صبح رو نشون میداد!!!
امروز ۵ خرداده و روز بدبختی من!۵خرداده من سومین امتحان رو در پیش دارم.امتحانی که هیچ وقت خدا ازش هیچی رو نفمیدم و نمیفهمم و نخواهم فهمید!
((فیزیک))
همیشه خدا سر این کلاس یا چرت میزدم یا در هپروت به سر میبردم یا موقعی هم که هوشیار و بیدار بودم هیچی نمیفهمیدم..به امید اینکه اون ساعت زودتر به پایان برسه و کلاس بعدی شروع بشه..
خدا نکنه میرفتم پای تخته!!اون روزم با خدا بود…وقتی میگفت افشار چار ستون تن و بدنم به لرزه در میومد!!انقد صلوات و نذر و نیاز میکردم تا اون ساعت هر چی زودتر تموم بشه و من نفس خلاصیت بکشم تا هفته بعد!!
نشستن…..اونم چه نشستنی…..با نمره های خوشگل و درخشنده ای که از فاصله هزار کیلومتری مثل پروژکتور برق میزد!!!نمیدونم چرا هیچی نمیفهمیدم…یا بخاطر اینکه من خوشم نمیومد یا مغز نخودی من گیرایی فرمولای چرت و پرتو نداشت….یابخاطر معلم خوش اخلاقش بود که فکر میکنم دلیلش همین اخریه باشه!!!!
دیشب عروسی داییم بودومن نتونستم یه واو از کتاب رو بخونم…هرچی به مامان اینا میگم من نمیام؛مگه گوش میدن؟؟؟؟((باید بیای عروسیه داییته!نمیخوای بیای…مثلا همین یه دایی رو بیشتر نداری!!))ماهم که دیدیم مظلوم واقع شدیم وهمه بر علیه ما برخاستند ناچارا رفتیم!!(اره جون عمت)
تازه…انتظارم دارن نمره های خوشگل بگیرم…میگن بالای۱۶!!جان من ظلم و ستم تا این حد؟؟؟؟منم دیدم جر و بحث با خانواده گرامی معنایی نداره قول دادم بالای ۱۶بشم!من از این قول ها زیاد میدم…..چی فکر کردید؟؟؟؟